جدول جو
جدول جو

معنی ده یوسف - جستجوی لغت در جدول جو

ده یوسف
(دِهْ سِ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در چهارهزارگزی باختری ده دوست محمد. با 146 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند مشروب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل یوسف
تصویر گل یوسف
تاج خروس، گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های سرخ رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و یک نوع از آن برگ هایش سرخ رنگ است و گل های ارغوانی دارد
بستان افروز، بوستان افروز، چمن افروز، زلف عروس، زلف عروسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ده یوده
تصویر ده یوده
ده یک، یک دهم
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ سُ)
مشهور است، و آن دراراضی اردن که از نواحی شام است نزدیک به طبریه باشد. (برهان). نام چاهی در اراضی اردن که از نواحی شام است نزدیک به طبریه، که آن حضرت را برادران در آن انداخته بودند. (آنندراج). چاهی که یوسف بن یعقوب را برادرانش در آن چاه انداختند. چاه کنعان:
مگردر دل گذشت آن گوهر نایاب دریا را
که چاه یوسفی گردید هر گرداب دریا را.
میرزا انوار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش مریوان شهرستان سنندج که دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سا)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 40هزارگزی شمال باختر الیگودرز. دارای 114 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ سُ / سِ)
گل بستان افروز را گویند که گل تاج خروس باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به گل بستان افروز شود، گل زرد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ رِ اَ تَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان خرمشهر است. این دهستان درغرب دهستان خین، کنار اروندرود واقع شده است و هوای آن مانند سایر نواحی خوزستان گرم است. شغل عمده اهالی زراعت و صنعت دستی زنان حصیربافی و بافتن جلت خرما است. این دهستان از 7 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 نفر است. مرکز دهستان نهریوسف است از قراء مهم این دهستان شاخوره در حدود 400 نفر جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کشور. (یادداشت مؤلف). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم. (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایرۀ مفهوم پارینۀ آنها تنگتر شده از آنهاست دیه یا ده که در فرس هخامنشی دهیو و در اوستا دخیو به معنی کشور یا مملکت است و داریوش بزرگ در سنگنبشتۀ کشورهای بهستان، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن را دهیو نامیده است. (فرهنگ ایران باستان ص 60)
لغت نامه دهخدا
(دِهْسِ عَ)
دهی است از دهستان برده سره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 7هزارگزی شمال اشترنیان با 653 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سِ)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 45هزارگزی باختر نورآبادبا 120 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و رود حسن گاودار. ساکنین از طایفۀ شاهیوند بوده زمستان به قشلاق می روند. راه آن مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو یوسف
تصویر دو یوسف
مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل یوسف
تصویر گل یوسف
بستان افروز
فرهنگ لغت هوشیار